درهٔ سیلیکون و فرهنگ کاری جاری در آن یک شبه به وجود نیامده. بنابراین امکان اینکه به سرعت در جایی از دنیا آن را شبیهسازی کنیم وجود ندارد. ولی همیشه میتوان با نگاه کردن به سرچشمهها، چیزهای زیادی آموخت. در انتهای بخش اول مقاله گفتیم که برای بر پایی یک درهٔ سیلیکون جدید، به آدمها نیاز داریم. و وقتی حرف از آدمها به میان بیاید، آنها به محیط هایی برای زندگی، آموزش، کار، و تفریح نیاز دارند. بیایید ببینیم آدمهای مناسب بر پایی درهٔ سیلیکُونِ جدید کیستند؟ و محیط زندگی آنها چگونه باید باشد. دو گروه از آدمها
وجود دو گروه از آدمها برای «تبدیل یک منطقه به قطب تکنولوژی» ضروری است: سرمایهدارهای ریسک پذیر، و نـِردها ( Nerd ). نـِرد، واژهای است برای توصیف یک کلیشه: یعنی آدمهایی که به لحاظ اجتماعی با مردم نمیجوشند و خیلی بیشتر از دیگران در فکر انجام کارهای مهم هستند. اینها ممکن است زمانهای بسیار زیادی را روی فعالیتها یا تحقیقات یا علایقی با موضوعات غیرعمومی، بسیار تخصصی، یا تخیلی و فانتزی صرف کنند؛ فعالیتهایی که با خط اصلی رشته آنها همخوانی ندارد. نـِردها معمولاً درونگرا هستند و از فعالیتهای اجتماعی کناره میگیرند. آنها بیشتر مایل به جوشیدن با گروهی کوچک از همفکران خود هستند. آنچه بدان افتخار میکنند، هویت گروهیشان است. وقتی پای تشکیل یک استارتآپ به میان بیاید، آنها حاضرند در یک گاراژ یا سولهٔ گروهی شب و روز زندگی و کار کنند تا ماحصل کارشان بشود کمپانیهای بزرگی مثل اپل، گوگل یا مایکروسافت؛ یا استارتآپهای قَدَری مثل اینستاگرام و پینترست. حتماً دارید از خودتان میپرسید که: فرق نـِردها با گیکها در چیست؟ نـِردها عاشق فیزیک، ریاضیات پیشرفته، علوم رُباتیک، شیمی، بیولوژی، و مهندسی هستند. اما گیکها عاشق کارهای خاص و عجیب و غریبند! نـِردها ژورنالهای علمی میخوانند. گیکها کامیکاستریپ و داستانهای علمی تخیلی! نـِردها وقتی هوشیار نیستند هم انتگرال میگیرند، اما گیکها عاشق خرید چیزهای گران مثل هدفونهای 200 دلاری هستند! یک نـِرد برای شما تفاوت بین نظریه علیت و نظریه همبستگی را میگوید. اما یک گیک مدام کارهای عجیب و غریب انجام میدهد! به زبان ساده بگوییم؛ نـِردها هوشمند، زبردست و برخوردار از درک علمی یا فنی بالایی هستند. اما گیکها عاشق چیزهایی هستند که دیگران به آنها بیتوجهاند، گیکها راجع به علایق خود خیلی چیز میدانند، اما لزوماً درک علمی و فنی بالایی از مبانی آن علایق ندارند و بنابراین لزوماً به علایق خود به صورت حرفه سطح بالا نگاه نمیکنند. اما نـِردها درست بر عکس هستند. آنها همان کسانیاند که وقتی یک استارتآپ شروع به کار میکنند، تک و تنها آنجا حضور دارند. و دیر یا زود، اگر کارشان در خور باشد، «سرمایهگذاران ریسک پذیر» هم به آنها خواهند پیوست. در امریکا این مورد اثبات شده که تنها شهرهایی تبدیل به قطب تشکیل استارتآپها میشوند که سرمایهگذاران و نـِردها در آنها حضور داشته باشند. برای مثال، در میامی استارتآپهای کمی شکل گرفته، زیرا گر چه تعداد ثروتمندان در آنجا زیاد است، ولی نـِردهای کمی وجود دارند. میامی جایی نیست که نـِردها دوستش داشته باشند. در نقطه مقابل این وضعیت ناجور، پیتزبورگ قرار دارد با کلی نـِرد، اما بدون سرمایهگذار. بنابراین محل قرارگیری یک درهٔ سیلیکون جدید، باید مورد علاقهٔ این دو گروه باشد به طوری که بخش زیادی از سال را در آن شهر یا منطقه ساکن باشند، و آب و هوا یا سایر مسائل فراریشان ندهد.
کمکِ دولت؟ هرگز!
شاید از خودتان بپرسید که چه نیازی به سرمایهگذاران مستقل، یعنی دولتها نمیتوانند به نـِردها پول قرض دهند؟ پاسخ منفی است. باید گفت که این روش درست انجام کارها نیست. ثروتمندانِ علاقمند به سرمایهگذاری بر روی ایدهةای نو (استارتآپها)، یک گروه خاص هستند و معمولاً تمایل دارند که خود، تجارب زیادی را در حوزه تکنولوژی کسب کنند. زیرا این ابتدا کمک میکند که استارتآپهای درستی را برای سرمایهگذاری انتخاب کنند، و در ثانی کمکشان میکند که ارتباطات و تجربیات خود را نیز پشتوانهٔ پروژهها قرار دهند. و در آخر، داشتن سهم مستقیم در نتیجهٔ نهایی، باعث میشود نهایت توجه را به کار داشته باشند. میبینید؟ سرمایهگذاران ریسک پذیر، در نقطهٔ مقابل دولتیها قرار دارند. ایدهٔ سرمایهگذاری دولتی در حوزه تکنولوژی بیشتر شبیه کامیکاستریپها است تا یک تجارت واقعی. در حقیقت، هر کجا که پای دولتها به اقتصاد باز شده، آنها واقعاً بد کار کردهاند. ما مردم عادی این را کمتر متوجه میشویم زیرا رقبای دولتیها، اغلب دولتیهای دیگری هستند که به همان بدی کارشان را انجام میدهند. اما سرمایهگذاران ریسک پذیر، مستقیماً با همتایان خود در رقابتند و از این رو انگیزه و تجربه به مراتب بالاتری نسبت به دولتیها دارند.
گول ساختمانها را نخورید!
اگر به درهٔ سیلیکون بروید، آنچه که خواهید دید ساختمانها هستند. ولی ستون فقرات اصلی آنجا، انسانها هستند نه بناها. شما هم حتماً از احداث پارکهای فناوری در نقاط مختلف دنیا زیاد شنیدهاید. ولی چرا خبری از دستاوردهای آنها نیست؟ به گمانم یک جای کار اشتباه است.شاید عدهای فکر میکنند که راه حل، در ساختن ساختمانهای بزرگ و جادار است. لابد به کمپانیهای بزرگی مثل آی.بی.ام، مایکروسافت، اینتل، اپل، گوگل، و غیره نگاه کرده و با خودشان تصور میکنند که با شبیهسازی ساختمانها، حتماً به جایی خواهند رسید. ولی یک نفر باید به آنها یادآوری کند که: مدتهاست که این شرکتهای بزرگ دیگر استارتآپ به شمار نمیآیند! مقطع کلیدی یک استارتآپ، قبل از نقل مکان هستهٔ اولیه آن به ساختمانهای بزرگ است. مقطع کلیدی، درست آنجایی است که سه چهار تا جوان، در داخل یک آپارتمان شب و روز کار میکنند تا طرحهای خود را به مرحلهٔ اجرا برسانند. کیفیت ویژهٔ درهٔ سیلیکون به خاطر وجود مقر گوگل و اپل و اینتل در آنجا نیست، بلکه به این خاطر است که اینها از درهٔ سیلیکون کار خودشان را شروع کردهاند! بنابراین اگر قرار باشد در نقطهای از دنیا یک درهٔ سیلیکون دیگر داشته باشیم، آنچه حیاتی است، وجود اتمسفری است که در آن چهار پنج جوان اراده کنند تا دور یک میز آشپزخانه بنشینند و هستهٔ اولیه یک شرکت را شکل دهند. پس به دنبال آن جوانها بگردید، نه به دنبال ساختمانها! فضا را برای کار آن جوانها فراهم کنید، نه برای ساخت برجها!
دانشگاهها
یک چیز خیلی خوشایند این است که برای ساختن یک درهٔ سیلیکون، فقط به آدمها نیاز داریم. اگر بتوان تعداد کافی از سرمایهگذاران و نـِردها را جایی دور هم جمع کرد تا زندگی کنند، آنجا خواه ناخواه تبدیل به درهٔ سیلیکون خواهد شد. و خوشبختانه هر دوی این گروهها توانایی و میل مهاجرتیِ بالایی دارند. آنها به جایی میروند که زندگی در آن خوب باشد. و آنجا چه جور جایی است؟ نـِردها دوستدار آدمهایی مثل خودشان هستند. آدمهای باهوش به جایی میروند که امثال خودشان باشند. و به طور مشخص، محیط مناسب برای اینها دانشگاهها است. در تئوری میتوان جاهای دیگری را هم برای جذب این افراد پیدا کرد، ولی در عمل دانشگاهها غیرقابل چشمپوشی هستند. به طور مثال، در امریکا هیچ قطب تکنولوژیکی نداریم که در جوار دانشگاههای درجه یک، یا لااقل مجتمعهای آموزشی درجه یک نباشد. بنابراین برای بر پایی یک درهٔ سیلیکون، نه تنها به یک دانشگاه، بلکه به یکی از بهترینها در دنیا نیاز داریم. باید آنقدر خوب باشد که مثل آهنربا نخبهها را از صدها و هزاران کیلومتر دورتر به خودش جذب کند. جایی مثل MIT و استنفورد. انگار این یکی دیگر ساده نیست. نه؟ اشتباه نکنید، بسیار هم ساده است. آنچه که پروفسورها را جذب میکند، کیفیت کار همکارانشان است. بنابراین اگر برنامهای خوب برای استخدام تعداد زیادی از بهترین محققان جوان داشته باشیم، میتوان یک شبه دانشگاهی با رتبهٔ علمی عالی بر پا کرد. اگر بتوان 200 محقق و استاد خوب را با پیشنهادهای مالی عالی جذب کرد، آن وقت هستهٔ اصلی دانشگاهی شکل میگیرد که قادر به رقابت با هر دانشگاهی در جهان است. و به اینصورت، عملکرد زنجیرهای باعث تقویت خود به خود اکوسیستم مورد نیاز میشود.
هویت شهری
اما داشتن یک دانشگاه جدید به خودی خود برای بر پایی یک درهٔ سیلیکون کافی نیست. دانشگاه فقط دانه است، که باید در خاک درستی کاشته شود، و گرنه ثمر نخواهد داد. و در اینجا خاک، مساوی است با شهر! برای دانهپاشیِ یک سری استارتآپ، دانشگاه شما باید در شهری باشد که جاذبههایی به جز خود دانشگاه داشته باشد. باید جایی باشد که سرمایهگذاران مایل به زندگی در آن، و دانشجویان مایل به سکونت در آن (بعد از فارغالتحصیلی) باشند. یادتان که نرفته، این دو گروه خیلی شبیه هم هستند، و اکثر سرمایهگذارانِ ریسک پذیر، یا خودشان نـِرد هستند یا اینکه همنشینی با نـِردها در آنها اثر کرده. فکر میکنید نـِردها دنبال چهجور شهرهایی میگردند؟ بر اساس برخی تجربهها میشود گفت که سلیقهشان زیاد فرقی با مردم عادی ندارد. مثلاً در امریکا، اکثر شهرها جاذبه گردشگری نیز به حساب میآیند: شهرهایی مثل سانفرانسیسکو، بوستون، و سیاتل. اما در مقابل کار وقتی جالب میشود که بفهمیم نـِردها از سایر مقصدهای گردشگری بزرگ مثل نیویورک، لوسآنجلس و لاسوگاس خوششان نمیآید! اما چرا باید چنین باشد؟ نیویورک، لوسآنجلس و لاسوگاس انباشته از ثروتمندان هستند. در اصل بسیاری از شهرهای دنیا فقط با ثروت شکل گرفتهاند، مثل آمستردام در 400 سال قبل. اما نـِردها دنبال جایی میگردند که کلاس کاری آنها را داشته باشد. جایی با هویت. برای مثال آنها محلههای قدیمی زیبا را دوست دارند، نه حومهٔ کوچک شهرها را. آنها فروشگاهها و رستورانهای محلی را دوست دارند، نه رستورانها و فروشگاههای زنجیرهای را.
اما هویت دقیقاً یعنی چه؟ وقتی به یک ساختمان نگاه میکنید، کاملاً میتوانید بگویید که کار ساخت آن توسط آدمهای مختلفی انجام شده. یک شهر با هویت، شهری است که حس «تولید انبوه بودن» را به شما ندهد. بنابراین اگر خواستید یک قطب استارتآپ -یا هر شهری برای جذب طبقهٔ خلاق جامعه- بسازید، مجبور خواهید بود تعداد زیادی از پروژههای توسعه و ساخت را حذف کنید. اکثر شهرهای با هویت، قدیمی هستند ولی لزوماً نباید اینطور باشد. شهرهای قدیمی با هویتند زیرا دو ویژگی برجسته دارند: اول اینکه تراکم بالایی دارند، زیرا قبل از اختراع یا فراگیری اتومبیلها ساخته شدهاند؛ و دوم اینکه تنوع و رنگآمیزی جالبتری نسبت به شهرهای معمولی دارند، زیرا هر ساختمان در یک دوره یا توسط معمارانی با سبکهای مختلف بنا شده است. اکنون نیز میتوان چنین شهرهایی را ساخت، فقط کافی است از بلندمرتبهسازی و انبوهسازی حذر کنیم. نتیجه این میشود که باز هم باید دست دولتها را از این قضیه کوتاه کرد. دولتی که بخواهد بپرسد: «چطور میتوانیم یک درهٔ سیلیکون بسازیم؟» احتمالاً خودش تضمینی است برای شکست مطلق. زیرا درهٔ سیلیکون را نباید ساخت، بلکه باید گذاشت تا خود به خود رشد کند. دولتها استاد این هستند که یک چیزی را بسازند و بعد از ثبت افتخار ساخت و راهآندازیاش، آن را رها کنند و بروند. این مردم، یعنی «صاحبان سرمایه» و «نیروهای کار» هستند که هویت شهرها را تعیین و در طول تاریخ حفظ میکنند. بنابراین اگر قرار باشد یک درهٔ سیلیکون جدید بسازیم، کسانی باید آن را طراحی و اجرا کنند که قرار است در آن احساس راحتی کنند.
ادامه دارد...
.: Weblog Themes By Pichak :.